کتاب ، آهنگ ، عکس ، برنامه و .... فقط یه کلیک

هر آنچه می خواهید و هر آنچقدر که می خواهید

کتاب ، آهنگ ، عکس ، برنامه و .... فقط یه کلیک

هر آنچه می خواهید و هر آنچقدر که می خواهید

مصاحبه با بهرام رادان

مصاحبه با بهرام رادان ، بازیگر نقش اول مرد در جشنواره
مصاحبه با بهرام رادان،بازیگر نقش اول مرد در جشنواره  
 

بهرام رادان در هشتم اردیبهشت ماه سال 1358 در تهران به دنیا آمد.
در سال 1377 به دلیل قبول نشدن در رشته دلخواهش به خدمت نظام وظیفه رفت.
اما پس از گذارندن 5 ماه از خدمت سربازی در دانشگاه آزاد تهران در رشته مدیریت بازرگانی قبول شد و به دانشگاه رفت.
همزمان با ورود به دانشگاه در کلاسهای آموزش بازیگری تحت نظر ثریا قاسمی ، میکائیل شهرستانی و فهیمه راستگار شرکت کرد و پس از مدت کوتاهی از ورودش به کلاسها توسط موسسه شکوفا فیلم برای فیلم شور عشق دعوت به کار شد.



مصاحبه با بهرام رادان - روزنامه همشهری
از دیروز همه می گن چرا سر شمعی در باد سیمرغ گرفته. بهرام که کارهای بهتری داشت.
قبول ندارم. داورها نشسته اند و تصمیم گیری کرده اند. آنطور که در بیانیه آنها من فهمیدم، علاوه بر کیفیت به کمیت هم نظر داشتند. شاید به خاطر مجموعه کارهای امسالم در جشنواره (که 4 فیلم بود) به نقشم در شمعی در باد که طولانی ترین و پرفرازونشیب ترین نقشم بود جایزه دادند.
مصاحبه ما با بهرام رادان شروع شده. اگر لید و مقدمه ندارد، به آقایی و خانمی خودتان ببخشید. زمان این مکالمه همین دیروز است و مکانش خانه ای در محله زعفرانیه. دلیل فقدان شیوه کلاسیک ورود به یک مصاحبه هم، این است که اصولا، به قول بهروز افخمی، <سینما چیه؟>
کدام فیلم امسالت را بیشتر دوست داشتی؟
هیچ کدام از کارهایم را بیشتر از آن یکی دوست نداشتم. به همه در یک سطح علاقه دارم.
حتما قبول می کنی که جواب مثل این، زیاد شنیده ایم.
من دروغ نمی گم. بین بازی های امسالم به هیچ کدام بیشتر علاقه ندارم. اگر هم از یکی خوشم نمی آمد می گفتم. مثل نقشم در رز زرد که اصلا دوستش ندارم. رادان احتمالا از جوانترین بازیگر انی است که سیمرغ نقش اول را می برد: <24 سالمه> فکر کنم در مردهای بازیگری که سیمرغ برده اند از همه جوانتر باشد.
خب، فکر نمی کنی برای شما کمی زود بود؟
چطور؟
بالاخره... شاید خود من که سنم کمی از تو بیشتر است الان نباید مسوولیتی در این حد در روزنامه داشتم.
نه، چنین چیزی نیست. زود یعنی چه اصلا؟ سن معیار درستی برای بردن جایزه نیست. البته من نمی گویم که در کارم به بلوغ رسیده ام، ولی این جایزه نقطه عطف کارنامه بازیگری من است و ربطی هم به سن و سال ندارد.
وقتی وارد خانه رادان شدیم، تابلویی با عنوان <رضا رادان، وکیل پایه یک دادگستری> در حیاط جلب توجه می کرد. خانه ای قدیمی در حصاری از ساختمان های بلند، عجیب بود که ساکنان این خانه با لجاجت دیوارهایی را که به آن دل بسته اند، حفظ می کنند: <من ته تقاری بودم، خواهر و برادر بزرگم پزشک و دندانپزشک شدند و لابد من هم باید دنبال آنها می رفتم. اما من آنقدر، عاشق همه شغل های دنیا بودم که بازیگر شدم. اینجا، در این حرفه، همه شغل ها را تجربه می کنم.>
بهرام دانشجوی مدیریت بازرگانی است: <داره تموم می شه.>
گرچه ما گاوخونی را نپسندیدیم، اما رادان همچنان اصرار دارد که مدیون بهروز افخمی است: <اولین کارگردان درجه اولی که آمد سراغم بهروز افخمی بود. با او آمدم در جمع آدم هایی که خیلی منتظرشان بودم و دوست داشتم با آنها کار کنم.> آدم هایی که رادان مجبور است رو در بایستی کند و اسمشان را نبرد تا بقیه دلخور نشوند.
-از این به بعد جریان خیلی فرق می کند. برای من که فقط 4 سال است در سینما هستم، تازه بازی شروع شده.
و این بازی، تازه شروع شده، یعنی وسواس و دقت و کار. یعنی آقای کارگردان عزیز دوران شور عشقی تمام شد. اگر فیلمنامه حسابی داری روی من حساب کن.
-من دوست دارم بلندپرواز باشم. روزی که می خواستم بازیگر سینما بشم، همه گفتند: <هه!> اما حالا...، این سقف آرزوهای من نیست، (البته اصولا هنر سقف ندارد) و چیزهای بیشتری هم وجود دارد که باید برای آنها فعالیت کنم.
بحث ما می رسد به جشنواره های خارجی.
-خانم ها زیاد جایزه برده اند. نیکی کریمی، لیلا حاتمی و ... اما در مورد آقایان کمتر این اتفاق افتاده. من که یادم نمی آد.
و بازی در فیلم های خارجی؟
امکانش هست.
نیست.
چرا هست.
در این شرایط...؟ بعید است.
جام جهانی 1978 اگر به یک بازیکن ایرانی می گفتی بایرن مونیخ هرگز باور نمی کرد اما 20 سال بعد این اتفاق افتاد. تازه الان خیلی عادیست و شما تعجب نمی کنی.
اما تفاوت سینما و فوتبال تفاوت زبان است .
بله ابزار سینما، زبان است، اما می شود. ضمن اینکه در فوتبال تو را می خواهند اما در سینما تو باید بخواهی تا خواسته شوی.
سقف تو اینجاست؟
سقف یعنی چی؟ برای هیچی سقف نیست. می توانی بالا و بالاتر بروی.
وسط این حرف ها یادمان آمد که اصلا از جایزه و روز جشنواره نپرسیدیم. رادان اصلا پنهان نمی کند که این جایزه چقدر برایش عزیز است و چه موقعیتی است.
می دانستی؟
صد در صد نه. همان موقع فهمیدم. البته یک چیزهایی شنیده بودم.
لحظه عجیبی بود. رادان و پژمان بازغی که از شانس های مسلم سیمرغ بودند دست های همدیگر را گرفته بودند. وقتی هم که اسم بهرام خوانده شد، اولین نفری که او را بغل کرد پژمان بود. بعد هم پارسا پیروزفر و شهاب حسینی. پرویز پرستویی هم تا دم پله ها آمد و بهرام را بغل کرد.
از لحظه ای که اسمم را خواندند تا لحظه ای که با جایزه برگشتم سر جایم، تقریبا چیزی یادم نیست.
جایزه گرفتن مهم تر بود یا تحسین شدن؟
تحسین شدن باید جایزه بیاورد. تحسین اینجوری در تاریخ ماندگار می شود.
زمانی که آنجا بودیم، تلفن بهرام مدام زنگ می خورد و این زنگ ها، زنگ های تبریک بود.
بالای سرش دو تابلوی بزرگ هست. اینطرف <ال چه> با کلاه کج و سیگار برگ کوبایی و چشم های نافذش که انگار خدا خلقش کرده برای اینکه برود تو دل آدم ها و اینور 4 کلمه ژاپنی که ترجمه شان می کند: <صداقت، آزادی، عشق و زیبایی.>
چهره ات خیلی کمکت کرد؟
چهره یک پوئن است، اما مثل ثروتی است که از پدر آدم به ارث می رسد، ارزش نیست البته چون سینما هنر بصری است اهمیت دارد، ولی من تصمیم گرفته ام روی توانایی های دیگرم هم تکیه بکنم. در فیلم های امسالم خیلی سعی کردم این چهره را خرد بکنم.
مثل نقشی که در ننه گیلانه داشتی؟
من آدم ها را نگاه می کنم. دنبال آدم های متفاوتم. آدم هایی که با بقیه فرق دارند، به چشمم می آیند برای اینکه ازشان الگو می گیرم. جانباز قطع نخاعی ای هم که من در ننه گیلانه نقشش را بازی کردم، بخشی از شخصیت یک آدم واقعی بود که من در خودم متولدش کردم. بازیگری یعنی زنده کردن شخصیت آدمی که در سناریو است. هرچه تو این آدم را طبیعی تر بازی کنی، یعنی به دنیای او بیشتر نزدیک شده ایم. اینطوری است که تماشاچی هم، تو را باور می کند.
و اگر باور نکند؟
بازیگری شغل غریبی است. تو تا زمانی هستی که تماشاچی بخواهدت. ما انتخاب شده آدم های دیگری هستیم و تضمین کمتری در کارمان وجود دارد. ممکن است یک بازیگر بسیار توانا باشد، اما مردم نخواهند، می دانید یعنی چی؟ برعکسش هم هست. یعنی آدمی که بازیگر نیست اما طرفدار دارد.
دلیلت برای ردکردن پیشنهاد های تبلیغاتی چیست؟
برای این قبول نکردم که پیشنهادها استاندارد نبودند. الان تبلیغات ما بازاری است، فقط یک عکس می خواهند از آدم و همین. من هم تا وقتی که درست بشود صبر می کنم.
می پرسیم سیمرغ روی دستمزدش تاثیر گذاشته؟ جواب می دهد: <هنوز نمی دانم... می پرسیم راست است که دوست دارد یک شغل اصلی داشته باشد؟> جواب می دهد: <آره. دوست دارم بازیگری عشق باشد.>
می پرسیم چه کاری... و جواب می دهد: <هنوز معلوم نیست!>
رادان خوشبختانه بی شیله پیله است. مصاحبه با او خیلی سخت نبود. گرچه اصولاً وقتی گوشت سیمرغ زیر زبان آدم مزه می کند، سعی می کند جواب کمتر خبرنگاری را بدهد!



مصاحبه با بهرام رادان - هفته نامه سینمای نو
بهرام رادان سال 1379 بعد از شور عشق در آبی بازی کرد ولی این فیلم بعد از آواز قو که چهارمین فیلمش بود ، اکران شده است . این بهانه ای شد تا در این گفت وگو رادان درباره خودش و بازیگران هم نسلش صحبت کند .

می دانم که هنوز دانشجویی ، واکنش دوستان همکلاسی هات قبل و بعد از بازیگر شدن تو چقدر تغییر کرده ؟
معمولا اول و آخر هر ترم می روم کلاس و در طول ترم زیاد با کسی روبه رو نمی شوم . ولی مثل هر جای دیگری ، عده ای محبت دارند و عده ای بی تفاوت اند . دانشگاه هم یک اجتماع کوچک است .
شهرت تو به عنوان بازیگر روی رفتارشان تاثیر گذاشته ؟
آنها که می شناسند بله . البته خیلی ها هم نمی دانند .
حالا می خواهم بدانم نظرت به طور کلی درباره ی مفهوم شهرت چیست ؟
هر کس بگوید : شهرت را دوست ندارم ، دروغ می گوید . همه دوست دارند پیش اطرافیانشان به یک خصلت معروف باشند .شهرت دوست داشتنی است . ولی هر چیز دوست داشتنی یک سری محدودیت می آورد . شهرت باعث می شود راحت نباشی ، حصار خصوصی زندگی را کوچک و کوچک تر می کند تا می رسه به ابعاد خانه ای که در آن زندگی می کنی و چند تا دوست به تعداد انگشتان دست .
شهرت با خودش پیامد های تلخ و شیرین می آورد . تلخی ها بیشتر است یا شیرینی ها ؟
بستگی به سرشت و ظرفیت آدم دارد ، که چقدر بتواند شهرت را هضم کند . من دوستش دارم . اگر هم محدودیتی دارد من ، راضی ام . با همه چیزش کنار آمده ام .
به خاطر علاقه ات به بازیگری کتر آمده ای ؟
بازیگری اول برای من یک تفریح بود ، بعد یک کار شد ، و حالا تبدیل به شده به یک عبادت . این را از ته دل می گویم . عبادت نه به معنای کلیشه ای و رایجش .....
می توانی بیشتر توضیح بدهی ؟
نه ! مثل این است که بخواهم فضایی را برایت تشریح کنم که هیچ ذهنیتی از آن نداری . هر چقدر هم توضیح بدهم فایده ای ندارد ، چون آن فضا را من حس کرده ام . فکر می کنم هر کس بازیگری را به شکل خاص خودش درک می کند.
قرار است انتهای این عبادت به چه چیزی ختم گردد؟
به کمال
وقتی به کمال در بازیگری برسی می گذاریش کنار ؟
مطمئن باش که همین کار را می کنم .
از کجا می فهمی به کمال رسیده ای ؟
یک چیز درونی است. این طور نیست که بگویم اگر مثلا اسکار یا معتبر ترین جایزه جهانی را گرفتم به کمال رسیده ام ، یا اگر نقش تمام آدم هایی را که می شناسم و با هم فرق دارند بازی کردم کامل شده ام .
زمان رسیدن به آن اصلا معلوم نیست . شاید یک سال دیگر باشد ، شاید هم تا آخر عمر ادامه بدهم و نرسم .
این کمال که با آن شهرت نسبتی ندارد ؟
نه ، شهرت بخش مادی قضیه است .
برای رسیدن به این کمال از چه ابزارهایی استفاده می کنی ؟
ابزارها از پیش تعیین شده نیستند . به تدریج که جلو می روی ، پیدایشان می شود .
می توانی مثال بزنی ؟
مثل این است که در یک جنگل مه آلود هستی و از دور یک پرتو نور می بینی ، به سمت آن می دویی و جز آن نور چیز دیگری را نمی بینی .
تعدادی قواعد و اصول وجود دارد که از آن به عنوان فن بازیگری یاد می کنند . این بخش از قضیه چقدر برایت مهم است؟
خیلی . همه چیز بر اساس حس نیست . به خصوص در آواز قو سعی کردم به تمام نکاتی که از کلاس های آموزشی و کتاب های درباره بازیگری به دست آورده ام ، عمل کنم . ولی لین طور هم نیست که بتوان حس را کنار گذاشت و صرفا به تکنیک تکیه کرد .
انتقادی که قدیمی ترها نسب به بازیگران جوان هم نسل تو وارد می کنند ، این است که جوان ها کم تر برای آموختن قواعد بازیگری تلاش می کنند . چه جوابی برای این انتقاد داری ؟
این قدیمی تر ها و پیشکسوتان که می گویی ، من نمی شناسم ، چون هر وقت پای صحبت های آنها نشسته ام ، این حرف را نشنیده ام . اما همه جا از آنها چنین چیزهایی نقل شده است ....
همیشه موقع رودرو شدن ، ملاحظه هایی وجود دارد به هر حال نمی توان منکر این مساله شد که ورود جوانان باعث تحول سینمای ایران شده ، به خصوص از لحاظ اقتصادی ، من نمی گویم سینما مدیون این جوان هاست ، ولی حد اقل باید کمکشان کند .
در میان بازیگران جوان ، مطمئن باش هر کس در حال رشد است ، بالقوه چیزی درون خودش دارد.
تا وقتی این نیروی بلقوه در حال تجدید شدن است ، این رشد ادمه دارد. وقتی تمام شد پایین می آید .
این جا بحث ستاره ها و ستاره سازی پیش می آید، نظرت نسبت به اینها چیست ؟
ستاره چند قدم جلو تر از بازیگر است و هم محبوب . شهرت زود گذری که از دل نشریات – به قول شما –
زرد بیرون می آید ، ربطی به ستاره بودن ندارد .
با تعریفی که ارایه دادی چطور می شود فهمید کدام یک از این بازیگران جوان ستاره هستند؟
باید زمان بگذرد . موج منفی ای که هم زمان با شروع کار ما به وجود آمد تاثیر گذار بود . بقیه دوستانم را
نمی دانم ، ولی روی من تاثیر مثبتی داشت . هر چقدر این حرف ها را می شنیدم ، محکم تر می شدم . با خودم
می گفتم باید کاری کنم که بفهمند آن طوری که فکر می کنند ، نیست . پس سکوت کردم و حالا می خواهم با کارهایم ، خودم را ثابت کنم . برای همین به زمان نیاز دارم
ولی قبول داری بعضی از دوستانت با بازی در هر فیلمی که پیشنهاد می شود ، به تلاشی که می گویی طمه می زنند؟
نه هر کس کار خودش را می کند . راه خودش را می رود . نمی شود برای همه هدف تعریف کرد .
اما موقع قضاوت خشک و تر با هم می سوزند . آنهایی که اینطور قضاوت می کنند ، در اشتباهند . همه را که نمی شود کنار هم قرار داد . حتی بچه های یک پدر و مادر را در یک ردیف طبقه بندی نمی کنند ، چه رسد به یک طیف از جوانان بازیگر .
به هر حال هنگام طبقه بندی می گویند: بازیگران جوان .
اشتباه می کنند ببین ! یک مساله اساسی تر وجود دارد اگر فیلم هایی که این جوانان بازی می کنند ، بد است قبلش باید دید چرا این فیلم ها ساخته می شوند .
خودت بگو چرا ساخته می شوند ؟
پشت پرده سینمای ما مثل خانواده مافیایی است . هر کارگردان یا بازیگری ، عده ای حامی دارد که هر کاری بکند از او تعریف می کنند . رقیبانشان هم آنها را می کوبند .
این شامل منتقدان هم می شود ؟
در مورد بعضی از آنها بله. البته منتقدان تعدادشان زیاد است . و روز به روز هم با اسامی جدیدی مواجه می شویم.
شخصا منتقدان را دوست دارم ، چون می توانم از طریق آنها اشکال های خودم را پیدا کنم ، مثلا یکی از آرزوهای من این است که نقد مستقل بازیگری در ایران جا بیفتد .
حالا برویم سراغ آبی قبل از این فیلم ، از حمید لبخنده ذهنیتی داشتی ؟ سریالهایش را دیده بودی ؟
در پناه تو را اصلا ندیده بودم . در قلب من را هم قسمت های آخرش را تماشا کردم فکر می کنم لبخنده در آبی به هدفش رسیده . یک فیلم تجاری خوش رنگ و لعاب ساخته و از ابتدا هم قرار بوده این فیلم همینطور باشد .
هیچ وقت نپرسیدی چرا اسم فیلم آبی است ؟
اولین سوالی که بعد از خواندن فیلم نامه پرسیدم همین بود .
به پاسخ لبخنده کاری ندارم . وقتی فیلم را دیدی نظرت قانع کننده بود ؟
حقیقتش را بخواهی نه . این اسم بیشتر از آن که به فیلم بیاید ، به خاطر تماشاگر است . ولی حساسیتی روی این مساله نداشتم .
نظرت درباره انفعال و تسلیم بودن شخصیت ارسطو در برابر مهتاب چیست ؟
در فیلم ، مهتاب نسبت به ارسطو قدرت بیشتری دارد . از امتیازهای بیشتری بهره می برد ولی مشکلات خودش را دارد . ارسطو ، زندگی آرامی دارد و در عین حال مطیع است . برخورد و کنش و واکنش های این آدم مطیع در برابر یک آدم مهاجم و پرخاشگر قصه را پیش می برد .
مجموعه سکانس هایی که مهتاب و ارسطو به عقد هم درمی آیند ، برایت باور پذیر بود ؟
از اول با آن مشکل داشتم . با لبخنده هم بر سر آن بحث می کردیم . ولی استدلالی که لبخنده به عنوان کارگردان و فیلمنامه نویس داشت ، این بود که ارسطو پسر مطیعی برای خانواده بوده حالا هم مقاومتی نمی کند ، چون نمی داند مساله چیست . وقتی هم که می فهمد پدرش به زور چاقو مجبورش می کند .
وقتی فیلم را دیدی چطور بود ؟
اگر فیلم را با دید فانتزی نگاه کنی قانع کننده است . ولی در نگاه جدی ، آدم کنجکاو کمتر قانع می شود ، یک مساله دیگراین است که من هم مثل ارسطو، پشت صحنه آبی مطیع بودم . چون می خواستم یاد بگیرم . هنوز شور عشق را ندیده بودم و می خواستم از کار کردن با یک گروه تمام حرفه ای ، تجربه کسب کنم .
جدا از آبی چقدر بازیگر نقش مقابل را در بازی خودت تاثیر گذار می دانی ؟
یک سری بازیگر در سینمای ما هستند ، که وقتی از دور نگاه می کنی ، با خودت می کویی تا 50 % کارت را جلو می اندازد. ولی وقتی کار می کنی می بینی این طور نیست ولی اصولا بازیگر حرفه ای اخلاق حرفه ای هم دارد. مثل سایر عوامل دو بازیگر مقابل هم در طول کار ، کنار هم هستند و در انتها خداحافظی می کنند و می روند . با این حال نمی توانیم منکر این مساله شویم که در لحظات احساسی فیلم ، این دو بازیگر مثل دو تا سنگ روبهروی هم قرار گرفته اند . اخلاق حرفه ای باعث می شود علاوه بر احساس راحتی در برابر بازیگر نقش مقابل ، هیچ مشکلی هم پیش نیاید .
به نظرت رابطه انسانی خوب دو بازیگر در پشت صحنه چقدر روی پرده انعکاس پیدا می کند ؟
تا 60 ، 70 % مشخص می شود . مثلا فکر می کنم رابطه خوب من و امین حیایی سر صحنه رز زرد خیلی به تماشاگر منتقل شود . در حالی که بین دو شخصیت که ما بازی می کنیم رابطه دوستانه چندانی وجود ندارد .محض تصادف کنار هم قرار گرفته اند ، یکی از قشر مرفه جامعه و دیگری از طبقه پایین .
ارسطو در فیلم ساز می زند ، خودت هم بلدی ؟
نه ، اصلا . فقط شنونده موسیقی هستم . البته فلوت پیشنهاد من و هدیه تهرانی بود . اول قرار بود گیتار یا ویلن باشد که سر تمریناتپیشنهاد این ساز را دادیم . پز دست گرفتن لوت از گیتار و ویلن قشنگتر و غیر تکراری تر است.
و حرف آخر ؟
حرف خیلی جالبی از آقای کیارستمی در یکی از مصاحبه هایشان خواندم که گفته بودند : « فقط احمق ها تغییر عقیده نمی دهند » حرف خیلی بزرگی است . چون مرور زمان باعث می شود من در راهم ثابت قدم شوم ، ولی انتظار نداشته باشید پنج سال بعد همین حرفها را تکرار کنم . هر چند که پایه حرفهایم همین عقاید امروزم خواهد بود .





مصاحبه با بهرام رادان - سایت فیلم و سینما
هنوز در بازیگری به جایی که می خواستم نرسیده ام
از شروع بازیگری در سینما تا زمان اکران « آبی» چه مسیری را طی کردی؟
چون به بازیگری علاقه به هیوا فیلم رفتم که خانم ثریا قاسمی ، میکایل شهرستانی و فهیمه راستکار آنجا بودند .
دو هفته سر کلاس می رفتم و بعد چند نفر از ما را جدا کردند و معرفی کردند به جایی که هنرجو خواسته بود.
فورا عکس گرفتم و آنها را به آدرسی که داده بودند بردم و تازه فهمیدم که اینجا شکوفا فیلم است . فرم پر کردم و عکس ها را هم دادم و هنوز نمی دانستم چه خبر است .چند نفر با من صحبت کردند که بعدا فهمیدم یکی از آنها ، داریوش باباییان ، تهیه کننده است و نفر دیگر هم نادر مقدس کارگردان است . بعد از تست گریم و تست عکس و تست بازی و تست دوربین و..... بالاخره گفتند من را برای بازی در فیلمشان انتخاب کرده اند . تا سه روز مانده به فیلمبرداری که سناریو را به من دادند ، حتی نمی دانستم نقش چندم فیلم را دارم . فیلم نامه را که گرفتم گفتند که تو نقش مجید را داری و تازه فهمیدم که نقش اول فیلم است ( در متن اولیه اسمش مجید بود که من درخواست کردم عوضش کنند و تبدیل به کیان شد. ) به این ترتیب با خامی و بی تجربگی سر فیلم« شور عشق»
رفتم و بعد از آن دیگر روی غلتک افتادم و فیلم های بعدی پیش آمد . اول راجع به « ساقی » با من صحبت کردند که چون تا زمان فیلمبرداریش فاصله افتاد ، قبل از آن در « آبی » بازی کردم . بعد از « ساقی » هم که « آواز قو »
بود . سال 80 به خاطر اینکه فیلمنامه هایی که به من پیشنهاد شد را دوست نداشتم ، در هیچ فیلمی بازی نکردم و اوایل سال 81 هم « رز زرد » داریوش ف5رهنگ را کار کردم .
از همان اول دوست داشتی بازیگر حرفه ای بشوی یا صرفا علاقه داشتی و بعد پیش آمد ؟
خیلی دوست داشتم بازیگر بشوم ؛ اما چون محیط را نمی شناختم به خودم می گفتم حالا به عنوان تفریح این کار را می کنم . اما حالا که به شناخت رسیده ام ، جدی تر هم شده ام . کم کم زوایای پنهان کار هم برایم باز میشود.
اعتقاد داشتی که برای روی غلتک افتادن باید هر چیز بدی را بپذیری یا می خواستی از همان اول با وسواس نقش هایت را قبول کنی ؟
اصلا عملی نیست که از همان اول از روی وسواس پیش رفت . در هر کار حرفه ای – نه فقط سینما – اولش باید کمی کوتاه بیایی . اما اینکه می گویم کوتاه آمده ام به این معنی نیست که هر فیلم نامه بدی را قبول کرده باشم .
با اطمینان می گویم که فیلم نامه هایی را انتخاب کردم که حداقل از بقیه کارهایی که در آن زمان به من پیشنهاد شده بود ، بهتر بودند . بعد از « شور عشق » بازی در دو فیلم به من پیشنهاد شد که آنها را رد کردم و « آبی » را پذیرفتم . آن دو فیلم هم اکران شد و توجهی به خود جلب نکرد . در بین فیلمنامه هایی که به دستم رسیده ، تا به حال آن پنج تا را انتخاب کردم که هر کدام در زمان خودش بهترین انتخابم بوده است . البته منظورم این نیست که همه فیلمنامه هایی که رد کردم ضعیف بوده اند . مثلا فیلمی به من پیشنهاد شد که آن را دوست داشتم و می خواستم در آن بازی کنم و بعدا هم اکران شد ، فیلم موفقی بود . اما همزمانی ساخت آن با « آواز قو » مجبورم کرد فقط یکی از آنها را انتخاب کنم و من هم « آواز قو » را بیشتر دوست داشتم .
ملاک قبول کردن نقش برایت فقط فیلمنامه است ؟
نه ، اصلا . من حتی به تدوین و گریم فیلمم هم اهمیت می دهم . در همه کارهای سینما هم سرک می کشم و کنجکاوی می کنم تا یاد بگیرم . حتی وقتی که قبل از شروع فیلم به سازندگان آن پیشنهادهایم را می گویم ، راجع به گریمور آن هم صحبت می کنم . به هر حال روال کار اینست که از دفتری با من تماس می گیرند و برای کار دعوت می کنند . اولین سوالم اینست که « کارگردان فیلم چه کسی است ؟ » . بعضی وقتها ممکن است همین اسم کارگردان باعث شود که بهانه ای بیاورم و عذر خواهی کنم . اگر نه که سناریو را می فرستند و خواندن آن است که همه چیز را مشخص می کند و تکلیف کار معلوم می شود.
کارگردان های ما بر اساس سابقه و تواناییشان رده بندی دارند و کارگردان تاپ و درجه یک از کارگردان درجه دو و درجه چهار جداست . اما آنها را هم باید نسبت به فیلمنامه ای که می خواهند بسازند سنجید . مثلا اینکه او قبلا در این ژانر کار کرده یا می خواهد سبکش را عوض کند ؟ و اگر کار کرده فیلم هایش در چه سطحی بوده اند ؟ البته این مساله هم هست که بعضی از کارگردان ها کار جدیدی می کنند یا اصلا تازه کار هستند و بعضی وقتها هم پیش آمده که این تجربه ها تبدیل به فیلم موفق شده اند . اما من بعد از مسیری که در سینما طی کرده ام و جایی که رسیده ام ، دلم نمی خواهد ابزار تجربه کردن دیگران بشوم . پس دنبال فیلمی می گردم که فیلمنامه و کارگردان و عواملش این اطمینان را به من بدهند که فیلم خوبی از آب در بیاید .
اگر یکی از همان کارگردان های – به قول خودت – تاپ ، پیشنهاد بدهد در فیلمش بازی کنی ، امکان ندارد که بدون سوال و بدون خواندن سناریو قبول کنی ؟
امکان ندارد ، اول باید فیلمنامه را بخوانم . این خواسته من حق اولیه هر بازیگر است و توهین به هیچ کارگردان و فیلمنامه نویسی هم نیست.بعضی وقتها نگاه منفی می کنند که « ببین رادان می خواهد فیلمنامه فلان استاد را محک بزند » در حالی که قضیه اصلا این طوری نیست . من اگر اصرار بر خواندن فیلمنامه کامل و نهایی دارم ، به این خاطر است که اصلا ممکن است به این نتیجه برسم که فیلمنامه عالی است و کارگردان و عوامل هم عالی هستند ؛ اما این نقشی است که من از عهده اش بر نمی آیم . وقتی هم که در فیلمنامه ببینم نقش بیشتر از حد توان من است امکان ندارد قبولش کنم . به این خاطر است که روی خواندن سناریو اصرار دارم و بدون آن هیچ توافقی نمی کنم.
پیش آمده که کارگردانی کل فیلمنامه اش را با جزییات زیاد در مدت طولانی برای من تعریف کرده و آخرش گفته « خوب حالا که کل فیلم را فهمیدی ، قرارداد می بندی یا نه؟ » من در این صورت نمی توانم تصمیم بگیرم و باید قبل از آن سناریو را بخوانم .
من فیلمهایمان را به دو دسته تقسیم می کنم : آنهایی که هدفشان جلب مخاطب است و آنهایی که این هدف را ندارند . این تقسیم بندی نه ارتباطیبه خوب یا بد بودن فیلم دارد و نه ارتباطی به پرفروش یا کم فروش بودن آن . مثلا فیلمهای زیادی داریم که با هدف جذب مخاطب ساخته شده اند و فروش کمی داشته اند . این دسته بندی به هیچ عنوان معنی تحسین یا تحقیر فیلمها را ندارد ، اما به هر حال ملاک ها در فیلم های هر دسته متفاوت است .
مثلا در فیلم دسته دوم ممکن است فقط به دنبال بازیگری با توانایی ایفای این نقش باشند ؛ ولی فیلم دسته اول علاوه بر توانایی ، به دنبال شهرت و محبوبیت بازیگر و زیبایی ظاهریش هم هست . به نظر می آید که تمام فیلمهای اکران شده و اکران نشده تو در دسته اول می گنجد. این مساله تعمدی بوده است؟
کاملا همینطور است . من دوست دارم فیلمم پر مخاطب باشد و یکی از هدفهایم است . الان دیگر مفهوم پر مخاطب با عامه پسند تفاوت پیدا کرده و اصلا نمی توان مخاطب زیاد را به حساب بی ارزش بودن فیلم گذاشت .
چون اصلا عوام ما دیگر آن عوام سابق نیستند. در بین آنها آدم های تحصیل کرده هستند ، آدمهایی هستند دارای تفکر و به سینما هم که می روند ، خیلی جدی فیلم را می بینند و تحلیل می کنند . برای من پیش آمده که بیننده فیلمم با من بحث کرده و چنان خوب و مسلط فیلم را تحلیل کرده که من در جوابش در مانده ام . دیده ام که
می آیند و من را که در این سینما هستم ، فیلم می بینم ، نقد می خوانم و کتاب و مجله می خوانم را با دلیل محکوم می کنند . پس برای این مخاطب عام دیگر نمی توان کلمه عوام را به آن معنی به کار برد. مخاطب سینما مخاطب تحصیل کرده و با شعور است و جذب او به فیلم نه تنها منفی نیست ، که مثبت هم هست . اصلا تعریف سینما این است و هدفش این است که فیلم اکران شود و عده ای بیایند و حاصل کار را ببینند . این درباره همه فیلم ها و همه فیلم سازان هم صدق می کند. امکان ندارد کسی دلش نخواهد فیلمهایش پر مخاطب باشد . وقتی هم که این اتفاق برای فیلمش میفتد، پیش خودش تحلیل می کند و می خواهد دلیلش را پیدا کند تا در فیلم بعدی اصلاحش بکند . یا اینکه به مخاطب خاص قناعت می کند ؛ که برای خودش قابل احترام است . اما من دوست ندارم برای مخاطب خاص باشم . وقتی جلوی دوربین هستم ، همه سعیم را انجام می دهم که احساسم را به عده بیشتری از تماشاگران منتقل بکنم . تمام مدت بازی به این فکر می کنم که الان در سالن سینما ، جلوی پرده یک خانواده نشسته اند ، ردیف عقبتر چند جوان نشسته اند ، یک دسته پسر این طرفند و آن طرف سالن هم چند دختر نشسته اند ، کوچکترها هستند و بزرگترها . همه آنها تماشاگران فیلمی هستند که من بازی می کنم و من در خودم وظیفه دارم که با همه آنها – و با عده بیشتری از آنها – ارتباط بر قرار کنم ؛ همانطور که کارگردان و فیلمنامه نویس و بقیه عوامل هم همین وظیفه را دارند . به نظر من هیچ کس نمی تواند بگوید که من که فیلم می سازم برای مخاطب نیست و به آن اهمیت نمی دهم .
فیلمساز مستقلی مثل محسن مخلباف را در نظر بگیر که من نوع فیلمسازی او را خیلی دوست دارم و خودش و خانواده اش برایم خیلی جالبند .مخلباف هم علیرغم تغییری که در سیر فیلمسازیش داد ، دوست دارد
ساخته هایش پر مخاطب باشد . حتی اگر فروش فیلمش در ایران خیلی بالا نباشد ، باز هم دوست دارد که فیلمش دور دنیا بگردد و برای آدمهای زیادی نشان داده شود و حتی به کاخ سفید برسد و رییس جمهور آمریکا آن را تماشا کند.
به نظر من پر مخاطب بودن فیلم یک امتیاز است و باید باشد . چون سینما مال مردم است و ما برای این مردم کار می کنیم . خود من وقتی که در خیابان آقایی جلویم را می گیردو از فیلمم تعریف می کند و می گوید از بازی من خوشش آمده ، انرژی می گیرم. از طرف دیگر وقتی که به من می گویند « فلان فیلمت اصلا سر و ته نداشت . اصلا خوشمان نیامد . این چه فیلمی بود که بازی کردی ؟ » ، خستگی به تنم می ماند . حرفایی که مردم به من می زنند را هیچ وقت فراموش نمی کنم و دوست دارم برای آنها کار کنم . اصلا نمی خواهم که شعار بدهم که
« من خاک پای مردم هستم » و از این حرفها ... اما کار من به نوعی است که مردم باید دوستم داشته باشند و من هم باید متقابلا آنها را دوست داشته باشم . باید به آنها اهمیت بدهم و کاری را بکنم که آنها دوست داشته باشند.
به همین خاطر است که چیزی در سیر کاری من و فیلم هایم که اشاره کردی کاملا عمدی بوده است.
البته در دنیا بازیگرهای شاخصی داریم که هر دو مسیر را در کتار هم می روند . به عنوان یک مثال معروف ،جودی فاستر را داریم که بین هریک یا چند فیلم هنری و کم مخاطب ، یک فیلم گیشه ای هم بازی می کند و از این طریق هم مخاطبش را از دست نمی دهد و هم به فیلم خوب کم مخاطب نه نمی گوید . شاید اینجا هم بتوان به همین روش کار کرد .
من هم نه نمی گویم . اصلا نه نمی گویم . فقط ترجیح می دهم که فیلمم پر مخاطب باشد . مثلا فیلم « 7 سال در تبت » را در نظر بگیر که فروش خوبی نداشت ، ضرر هم نکرد . اما من این فیلم را خیلی دوست دارم و اگر فیلمی مثل آن به من پیشنهاد شود ، حتما قبول می کنم و خیلی هم خوشحال می شوم . با اینکه این فیلم قط با عده معدودی ارتیاط برقرار می کند ، ولی نوع آن را دوست دارم. اما اگر هم اینطور پیش رفتم ، دلم می خواهد کفه ترازوی فیلمهای پر مخاطب پایین نیاید . مثلا اگر من در یک سال سه فیلم بازی کرده بودم ، دوست دارم دو تی آنها پر فروش باشد . من به فروش فیلم هایم اهمیت می دهم و آنها را تا پایان اکران دنبال می کنم . دوست دارم بدانم چند تماشاچی به دیدن فیلم رفته اند . بدانم که عده زیادی از آن خوششان آمده یا عده کمی .
نقد های فیلم هایت را می خوانی ؟
همه را بلا استثنا . دوست دارم نظر منتقدان را بدانم که چرا از فیلم خوششان آمده یا بدشان آمده و چه کسی بدش آمده است .
اینکه گفتی نمی شود پر مخاطب بودن فیلم را به حساب بی ارزش بودنآن گذاشت ، کاملا درست است . کما اینکه الان می بینیم که فیلم های بسیار خوبی مثل « شوکران » یا « زیر پوست شهر » پر فروشترینها می شوند .
اما بخش دیگر حرفت راجع به علاقه همه کارگردان ها به پر مخاطب بودن فیلمشان قبول ندارم . گروهی از کارگردان ها فیلمشان را برای هر چه بیشتر دیده شدن و جلب مخاطب می سازند .اما گروهی دیگر از طریق فیلمهایشان پیام و حرفی دارند که برایشان بیان آن مهم است ( نمونه ایرانیش عیاری یا بنی اعتماد ) ، حتی اگر فیلمشان کم مخاطب هم باشد . دسته دیگری هم هستند چرخیدن فیلمهایش در جشنواره ها و جایزه بردن و تحسین شدن ، برایشان ارزش دارد ، حتی اگر فیلمشان را فقط عده کمی بتوانند تحمل کنند ( مثل کیارستمی ).
فیلمسازان دسته دوم و سوم ، به مخاطب در اولویت خیلی پایینی اهمیت می دهند .
حرفت را کاملا قبول دلرم و فکر می کنم گفته های قبلی ام طوری بوده که برداشتی دیگر از آن می شود. برای بعضی از فیلم ساز ها ، مخاطب الویت بالایی ندارد ، هر چند که باز هم بی اهمیت نیست. البته فیلم هایی
که مورد توجه جشنواره ها قرار می گیرند هم با توجه به اکران خارج از کشورشان و ارزی که بر می گردانند – هر چقدر که مخاطب محدودی داشته باشند – از لحاظ اقتصادی به نفع سینمای ایران است .
....... که همین مساله اقتصادی ، معضل بزرگ فیلم هاست .
بله. بعضی وقتها بحث که می کنیم ، توجه نداریم که اگر درد اقتصادی نداشتیم ، اینقدر نمی دیدیم که بازیگرها فیلم بد بازی می کنند فیلمسازها فیلم بد می سازند . از اول تا آخر ساخت فیلم باید فکر و ذکرمان این باشد که هزینه فیلم پایین بیاید و فروش آن بالا برود تا ضررش کمتر بشود . برای من بازیگر فقط مهم است که بدانم چقدر تماشاگر دارم ؛ اما تهیه کننده باید حساب هزینه ای که برای فیلم را کرده بکند و پولی که فیلم بر می گرداند. فشاری که روی تهیه کننده هست هم به تمام گروه منتقل می شود : نگاتیو کم مصرف کنیم .. از خیر این لو کیشن بگذریم ... این غذا را نخوریم و ... اگر وضعیت اقتصادی سینما بهتر باشد ، به تهیه کننده هم کمتر فشار منتقل میشود .
چند سالی است که تبلیغات در فیلم ها بیشتر مورد توجه قرار می گیرد . شرکتهایی در تولید فیلم سرمایه گذاری می کنند ودر مقابل تولیداتشان در فیلم دیده می شود . مدتی هم هست که استفاده از بازیگرها در تبلیغات باب شده است ، شما جزو اولین نفراتی بودید که برای کارهای تبلیغاتی مورد توجه قرار گرفتید ، فکر می کنی این کارها بتواند به رفع مشکلاتی که گفتی کمک کند یا بدتر لطمه می زند ؟
حضور بازیگر ها در تبلیغات – اگر ارزش خودشان را حفظ کنند – خیلی هم خوب است . اما باید اصول این کار را بداند . باید بدانند که یک شرکت تجاری بزرگ ، با حجم عظیم تبلیغات و خرج زیادی که برای بیل بورد ها
می کند ، حالا چقدر می خواهد برای این تبلیغ خرج کند . بازیگر باید بداند که چقدر ارزش دارد و بداند که چه معنی دارد که سمبل یک شرکت شود. اگر این شرکت چند وقت دیگر تصمیم بگیرد قراردادش با او را ادامه ندهد
قبلا سمبل شرکت دیگری شده است . اما آن شرکت خیلی راحت می تواند بعد از من به سراغ دوست دیگرم و
همکار دیگرم برود و با او قرارداد ببندد. اگر قرار است صنعت تبلیغات به سراغ بازیگرها بیاید ، باید اصول و قواعدش هم رعایت شود . من علاوه بر اینکه خودم بازیگرم ، درس این رشته را در دانشگاه خوانده ام و
درباره اش مطالعه دارم و به این خاطر است که به این جزییات اهمیت می دهم . به این خاطر است که می گویم بازیگرها باید مبلغ مناسبی بگیرند و قراردادشان را هم کوتاه مدت نبندند .
اما اگر این شرایط برقرار شود ، حتما مشکلات اقتصادی بازیگرها حل می شود و در نهایت به نفع کل سینما است
ضمن اینکه من اگر درآمدی از راه قراردادهای تبلیغاتی داشته باشم ، حتما آن را به سینما بر می گردانم .خودم را متعهد می دانم که این پول در اختیار سینما قرار بگیرد . چون وجدان کاری به من می گوید که اگر عکس من روی بیلبورد می رود ، به خاطر حضور من در سینماست . این بهرام رادان بازیگر است که این پول را می گیرد و اگر هنر پیشه نبود اصلا برای این کار نمی خواستنش . پس من اگر هم بخشی از پول را برای خودم خرج می کنم ، بقیه اش را باید در همین سینما سرمایه گذاری کنم . باید در تهیه فیلمم شریک شوم و سرمایه بگذارم تا کمتر به تهیه کننده فشار بیاید . باید سهمی از یک سالن سینما را بخرم یا به هر طریق دیگر به این سینما کمک کنم. اگر این روال تبلیغات پا بگیرد و سالی 20 بازیگر از این راه درامد کسب کنند و بخشی از آن را به سینما برگردانند ، مبلغ زیادی می شود و بخش عمده ای از مشکلات اقتصادی ما را حل می کند . هر چند که فعلا روال کار برعکس است و حتی تهیه کننده ای که از طریق سینما سود کسب کرده ، آن سود را در کار دیگری سرمایه گذاری می کند. اما در حال حاضر نه فقط با پولی که بازیگران بابت تبلیغات می گیرند برخورد منفی می شود ، روی دستمزدشان هم حرف است. هر چند وقت یکبار نشریات زرد تیتر می زنند که فلان بازیگر 15 میلیون دستمزد گرفت یا 20 میلیون دستمزد گرفت. بعد هم همه می گویند که « وای ببین چقدر پول گرفت » .در حالی که این مسایل برای فوتبالیستها حل شده و مبلغ های بالای دلاری آنها هم به راحتی اعلام می شود ، در سینما سعی می کنییم همه چیز را مخفی نگه داریم . فروش فیلم ها فقط برای تهران اعلام می شود . دستمزد بازیگرها رسمی اعلام نمی شود و.... اما به نظر من باید کسی یا کسانی پیدا شوند و این محدودیتها را بشکنند . جسارت کنند و این مسایل را عنوان کنند . همه چیز را قایم نکنند . به این ترتیب محدوده ها و استاندارد های دستمزد در سینما هم جا میفتد و بعد از مدتی مثل درامد فوتبالیستها عادی می شود .
تو که خودت در مجموعه سینما هستی ، علت این پنهانکاری را چه می دانی؟
ما برای اینکه ببینیم چرا دستمزد بازیگرها اعلام نمی شود ، اول باید ببینیم چرا آمار فروش فیلم ها ارایه نمی شود
و چرا این جور حاکم است؟ تهیه کننده نمی خواهد فروش فیلمش را اعلام کند تا سر مالیات به مشکل نخورد .
چون می بیند مالیلتی که می دهد ، در نهایت برای سینما خرج نمی شود و ترجیح می دهد که این پول را ندهد .
ضمن اینکه اصلا فرهنگ ما طوری است که این طور چیزها را از همه قایم می کنیم. مثلا به ندرت می شود که از دوستانمان بپرسیم چقدر حقوق می گیرد و او هم راحت و بی دلخوری جواب بدهد . میزان موفقیتها یا برنامه های
مثبتمان را قایم می کنیم که نکند یک وقت چشم بخوریم ، به این ترتیب نوعی روحیه پنهان کاری در ما هست که در سینما هم آن را شدیدتر داریم.
اگر فیلمنامه ای نظرت را جلب کند و بدانی که توانایی پرداخت در حد دستمزد معمول تو را ندارد ، حاضری به خاطر فیلم از دستمزدت بگذری ؟
مطمئنا . شکی نیست . البته اگر مطمئن شوم که مشکل بودجه دارند . چون این هم از مشکلات فرهنگ ما است که همه دم از نداری می زنیم .همیشه برای هم از قرض و بدهکاری و بیچارگی می گوییم . یک نفر از ماشین بیست میلیونی پیاده می شود و می آید برایتان یک ربع درباره پنجاه تومان گران شدن یک پاکت سیگار آه و و ناله
می کند. همین فرهنگ عمومی را در تهیه کنندگانمان هم می بینیم که همیشه دم از بدهکاری و ضرر کردن فیلم قبلی و نرسیدن فروش و این حرفها می زنند . اما اگر بدانم که واقعا کمبود بودجه دارند و به فیلم هم علاقمند بشوم ، حتی سفید هم امضا می کنم . اصلا قصد من در این سینما اقتصادی نیست.بالاخره من هم مخارجی دارم و به پولی که می گیرم نیاز دارم . اما هدفم از بازی در فیلم آن پولی که می گیرم نیست. ضمن اینکه در مقابل آن ، برای کسب درآمد هم حاضر نیستم تن به بازی در هر فیلمی بدهم . من در سال 80 درگیری مالی داشتم ، اما هر طور که بود با خودم کنار آمدم و فیلمنامه هایی که خوشم نیامده بود را قبول نکردم تا بالاخره « رز سفید »
رسید و در آن بازی کردم.
این مشکلات اقتصادی سینما که گفتی ، با همه اثرات منفیش، تبدیل به بهانه ای هم شده که همه ضعفهای فیلمهای ما را توجیه کند .
بله این مساله هست که همه چیز را به گردن کمبود امکانات می اندازیم . کارگردان اگر نتوانسته فیلم خوبی بسازد،
فورا می گوید امکانات نداشته است .در حالیکه همه شرایط و امکانات او را می دانند و هیچ کس هم توقع ندارد که او با این امکانات ، « ماتریکس » بسازد . ولی بیا یک فیلم اجتماعی خوب با همین امکانات موجود بساز.
یا مثلا کار گردان به ضعف فیلمنامه لستناد می کند. درست است که بین این همه فیلمنامه های ما که به مثلث عشقی پرداخته اند ، هیچکدام نتوانسته اند داستان و شخصیت پردازی شبیه به « بربادرفته » یا « تایتانیک »
داشته باشند و فیلمنامه نویسی ما زیاد قوی نیست ؛ اما ضعفهای فیلمنامه ها حداکثر 20% در فیلم تاثیر داشته باشند و 80% دیگر به کارگردانی بر می گردد.
این کمبود امکانات بهانه ای شده برای ساده سازی . در سینمای هالیوود می بینیم که در هر صحنه نماهای متفاوت و متعددی استفاده می شود که بعد از تدوین تبدیل به یک سکانس عالی عالی می شوند . اما فیلمساز ما ساده ترین کار را می کند : دوربین را روی سه پایه می گذارد و یک لانگ شات می گیرد ، بعد کلوزآپ کسانی که حرف می زنند را می گیرد و بالاخره هم با لانگ شات دوباره از آنها که بلند می شوند و می روند ، سکانسش را تمام می کند . این ساختار ضعیف را دیگر نمی توان به گردن کمبود امکانات و مشکلات اقتصادی انداخت .
مساله دیگر این است که کارگردان های بسیار با سواد و با شعوری داریم که فیلم های ضعیفی می سازند ؛ مثل آخرین فیلم اکران شده خودت « آبی » .
بله حمید لبخنده خیلی با سوادتر از فیلم « آبی » است . این را سابقه او هم نشان می دهد و من که از نزدیک
می شناسمش هم خیلی بهتر می فهمم . اساسا در سینمای ما این مساله زیاد دیده می شود . خیلی پیش آمده که من فیلم بسیار ضعیفی دیدهام و پیش خودم فکر کرده ام کارگردانی که این فیلم را ساخته چقدر بی سواد است یا اصلا از دنیا بی خبر است . ولی بعدا که با خود او آشنا شده ام ، دیده ام که فهم و سواد خیلی بالایی هم دارد .
حالا با توجه به اینکه «آبی » ضعیفتر از چیزی شده که از حمید لبخنده انتظار می رفت ، از بازی در این فیلم ناراضی نیستی ؟
« آبی » برای من بازیگر به عنوان فیلم دوم کار بدی نیست .ضمن اینکه فیلم را هم دوست دارم و علیرغم ضعفهایش ، آن را فیلم بدی نمی دانم . اما این مساله هست که لبخنده با تسلطی که بر سینما دارد ، می بایست فیلم قوی تری می ساخت . من می دانم که لبخنده چقدر بر روانشناسی و جامعه شناسی هم تسلط دارد .
من کتابخانه او را دیده ام و می دانم چقدر کتاب می خواند و در چه زمینه هایی مطالعه می کند و قبول دارم که
« آبی » در سطح او نیست و می بایست فیلم بسیار بهتری می ساخت . به همین خاطر هم بی صبرانه منتظر فیلم دوم او هستم و باید ببینیم آن موقع چکار می کند .
چطور شد که نقش اصلی اولین فیلم او به تو رسید ؟
امین( حیایی ) برای بازی در « تکیه بر باد » موهایش را تراشیده بود و به همین خاطر نمی توانست در « آبی » بازی کند . بعد در مورد این فیلم با من صحبت کردند و من فیلمنامه را خواندم و با امین هم مشورت کردم و در نهایت نقش را گرفتم .
بعد از آمدن تغییری در فیلم و فیلمنامه ایجاد شد ؟
تغییر زیادی نداشتیم . البته در فیلمنامه اولیه پایان داستان فرق می کرد . آن هم HAPPY END
بود ، ولی به جای کنسرت ، در خانه تمام مشد . ضمن اینکه قرار بود در فیلم گیتار بزنم که به پیشنهاد من و هدیه تبدیل به فلوت شد .
خودت هم موسیقی کار می کنی ؟
نه. اصلا.
تعمد خودت بوده که در فیلم هایی که تا به حال بازی کرده ای ، گریم های متفاوت و متنوع داشته باشی یا نظر طراحان گریم بوده است ؟
خودم تعمد دارم . حتی ممکن است فیلمی را به همین دلیل کار نکنم .
چرا اینقدر مهم است ؟
من دلم نمی خواهد که ظاهرم در فیلم های مختلف مثل هم باشد و وقتی کسی عکس فیلم را می بیند ، نتواند تشخیص دهد که مال کدام فیلم است . بازیگرهای خارجی که دوستشان دارم ، در گریم و لباسشان شخصیتی دارند که هر فیلمشان را مشخص می کند . حالا که ما در سینمایمان ، طراحی لباس کم تنوعی داریم ، من سعی
می کنم روی متفاوت بودن گریمهایم تاکید کنم تا یک قیافه برایم جا نیفتد . البته انعطاف پذیری صورت هم حدی دارد و بالاخره یک جا باید تن به گریم تکراری بدهم .
بعضی از بازیگر های بزرگ هستند که انعطافشان در پذیرش شخصیت های متنوع را با گریم های متفاوت همراه کرده اند ، مثل دنیرو . ولی خیلی از بازیگر های بزرگ تاریخ سینما هم با گریم ثابتی جا افتاده اند و شخصیت سینماییشان هم بر همین اساس ساخته شده است . مثل آلن دلون و کلارک گیبل و بوگارت و....
این بیشتر در سینمای کلاسیک و سالهای دور است.
الان هم آلپاچینو را داریم که به جز موارد معدود ( مثل راه کارلیتو ) ظاهرش تغییر عمدهای نمی کند یا درنسل های بعد از او هم مثل کیانا ریوز .
یک لحظه قیافه کیانو ریوز را با سیبیل یا با ریش در ذهنت مجسم کن . او احتمالا به بهترین قیافه اش رسیده و حالا از آن دست نمی کشد و در همه فیلمهایش از همان استفاده می کند . من هم ممکن است به جایی برسم کهبرای نقشی ببینم همان ظاهری که در « شور عشق » داشتم مناسب است . یا حتی ببینم که این ظاهری است که می توانم در همه فیلمهایم با همان بازی کنم . ولی هنوز که این اتفاق نیفتاده است .
حالا که بعد از پنج فیلم بازیگر شناخته شده ای هستی و دیگر می توان گفت در سینما تثبیت شده ای از مسیری که آمده ای راضی هستی ؟
از مسیری که آمده ام راضیم . از کار در سینما هم راضیم . فقط مشکلم اینست که برای پیش رفتن در این کار به توجه آن دسته از کارگردان های تراز اولمان احتیاج دارم که با فیلمهایشان به من فرصت رشد بدهند و من را از مسیری که در آن هستم ، به مسیر بالاتر ببرند . من دوست دارم رشد کنم ، ولی فقط دوست داشتن من کافی نیست . متاسفانه اکثر کارگردان های خوب ما به استفاده از نابازیگرها رو آورده اند و با این کار شان فرصت رشد را از بازیگران نسل من می گیرند . در حالیکه این فرصت را آنها باید فراهم کنند و در غیر این صورت باید به بازی در فیلم های ضعیف و پیش پا افتاده اکتفا کنیم.
دوست داری بازیگر بمانی یا جز کسانی هستی که می خواهند بخشهای دیگر سینما را هم امتحان کنی؟...
من همه اجزای سینما را دوست دارم ، در آنها سرک می کشم و کنجکاوی می کنم . فعلا تصمیمی برای کار دیگر ندارم ، اما راجع به همه چیز سوال می کنم یاد بگیرم. هر چه در سینما پیش می روم ، توقعم از خودم بیشتر می شود و توقع مخاطب هم بیشتر می شود . پس اگر روزی بخواهم در رشته دیگری از سینما کار بکنم ، باید آنقدر کارم خوب باشد که به این توقع جواب بدهم و برای این کار هم علم لازم است . ولی من هنوز در بازیگری هم به جایی که می خواستم نرسیده ام ، چه برسد به اینکه حالا بخواهم سراغ کارگردانی یا بازیگری بروم .






مصاحبه بابهرام رادان - هفته نامه سینمای جهان

"همه فیلم هایم را دوست دارم ...."
بهرام رادان با صراحت این جمله را می گوید و هیچ ابایی ندارد که از این فیلم ها دفعا کند. حالا تعصب خاصی نسبت به حرفه اش دارد و می گوید برخلاف ورودش به سینما که برای تفریح بود، بازیگری برایش خیلی جدی شده است.
رادان پس از فیلم پر مخاطب شور عشق طی کمتر از یک سال در سه فیلم آبی ، ساقی و آوازقو ایفای نقش داشت و حالا به دلیل ضعف فیلم نامه های پیشنهادی به گفته خودش ، شش ماه است که بیکار مانده. او خیلی با اعتماد به نفس صحبت می کند و خیلی با شجاعت از نسل بازیگران جوان (که خود به آن تعلق دارد) دفاع می کند.
این گفت و گو یکی دو ساعت پس از بازگشت رادان از ارومیه صورت گرفت. چند ساعت پس از آنکه اولین جایزه عمرش را به خاطر بازی در آوازقو از جشنواره فیلمهای خانوادگی دریافت کرده بود ، علی رغم خستگی وبی خوابی نشای از این سفر از او متشکریم.
علی باذل
از زمانی که برای اولین بار در شور عشق بازی کردی تا امروز ، دیدگاهت چقدر نسبت به سینما تغییر کرده ؟
من به خاطر تفریح وارد سینما شدم. این را بارها گفته ام. اما خوشحالم که با عشق ادامه دادم. وقتی بیرون سینما ایستاده بودم ، نمی گفتم عاشق این کارم تا وقتی وارد می شوم ببینم آواز دهل شنیدن از دور بوده ! شروع کار برایم جنبه تفریح داشت و برایم مهم نبود که طریقه بازی چگونه است و ... ولی بعد آرام آرام سینما جزو زندگیم شد. البته غرق سینما نشده ام و نمی خواهم غرق آن شوم. اما اگر الان کاری انجام می دهم حداکثر تلاشم بر این است که به بهترین نحو انجامش دهم. یعنی نمی توانم کاری کنم فقط برای اینکه از آن عبور کرده باشم. اگر هم می گویند آدم موفقی هستم ، دقیقا نمی دانم چطور به این موقعیت رسیدم. ولی می توانم بگویم ماندن در سینما کار خیلی سختی است. چون سینما ، حرفه ای ترین حرفه دنیاست.
اصلا ورود به سینما به نظر من کاری ندارد ، خیلی آسان است. اگر کسی قابلیتهای ورود به سینما را داشته باشد ، خیلی راحت می تواند وارد شود. وقتی یک روز کسی از من بپرسد چطور می توان وارد سینما شد ، می گویم : جلوی آینه بایست و خودت را نگاه کن. بعد فکر کن اگر خودت رفتی داخل سالن سینما و این آدمی را که در آینه است روی پرده دیدی ، خوشتمی آید فیلم بعدیش را هم می بینی ؟ اصلا دوستش داری ؟ اگر جوابت مثبت باشد ، ورود به سینما سخت نیست. ولی ماندن در سینما خیلی علم و تجربه می خواهد که به مرور زمان به دست می آید و یکدفعه در وجود هیچکس داخل نمی شود. به نظر خودم مهمترینش استفاده از تجربه کسانی است که حتی شش ماه قبل از من وارد سینما شده اند ، حتی یک کار بیشتر از من انجام داده اند و یا حتی بعد از من وارد شده اند ، ولی تجربه متفاوت تری داشته اند. سعی ام این است که ماندگار شود و در یک ژانر خاص گیر نیفتم. البته نیمی از آن به من ربط دارد و نیمی دیگر بستگی به آن دارد که تنوع ژانر در سینما وجود داشته باشد.
اینکه می گویی سینما بعد از ورود برایت جدی شد ، ناخواسته بود با خودت هم دوست داشتی این اتفاق بیفتد ؟
اینطور نبود که سینما را دوست نداشته باشم ، برعکس. اما هیچ وقت فکر ماندن در سینما در سرم نبود. فقط می خواستم وارد شود.
به هر حال مانده ای و چهار فیلم بازی کرده ای ، می خواهم بدانم چقدر از این دوام آوردن خواسته خودت بود و چقدر محصول شرایط ؟
پنجاه پنجاه بود.
یعنی اگر مدتی پیشنهاد های خوبی ارائه نشود ، دغدغه نداری که حتما بازی کنی ؟
بازیگری ، یک جور اعتیاد هم با خودش دارد ! مثل یک فوتبالیست که حتی وقتی پولش را به طور مرتب می گیرد ، اگر نیمکت نشین شود به مرز دیوانگی می رسد ، بازیگری هم اینطور است. یک بعد مساله مادی است. اما بعد دیگر این است که آدم حضور داشته باشد ببیند که در جریان رقابت هست. اما اگر شرایط مساعد نباشد ، پیشنهادهای خوبی ارائه نشود ، مثل الان شش ماه بیکار می مانم. یعنی نمی توانم خود را راضی کنم با این سناریو ها کار کنم.
رقابتی که گفتی ، چقدر برایت اهمیت دارد ؟
به نظرم رقابت سالمی است. با همه کسانی که در رده من هستند ، دوستی دارم و اگر آنها نباشند ، اصلا کار من دیده نمی شود. اگر فقط یک بهرام رادان وجود داشته باشد و تماشاگر مجبور باشد او را ببیند ، این بهرام رادان دیگر کارش را تقویت نمی کند. ولی وقتی من موفقیت همرده های خودم را می بینم ، بیشتر سعی می کنم تا موفق باشم ، از آنها عقب نمانم.
ولی عده ای می گویند با ورود نسل شما به عنوان بازیگر ، آنها که پیشکسوت اند حذف می شوند ، نظر تو چیست ؟
مردم تعیین می کنند که چه کسی باشد و چه کسی نباشد. متاسفانه در کشور ما جوانان هر کار می کنند ، باز به آنها اعتماد نمی شود.... من این مساله را قبول ندارم. در میان نسل ما چه کسی می تواند جای عزت الله انتظامی را پر کند ؟ مثل او بازی کند ؟ یا مثل داریوش ارجمند و خیلی های دیگر ... آنها قبل از ما هستند. نقشی که به آنها می خورد ، با نقشهای ما فرق دارد. نسل ما نیامده است جای آنها را تنگ کنند. با خودشان یک نوع سینما آورده اند ، سینمایی که مال جوانان است. آرتیست جوان دارد. جوانی که مجرد است و نه پدر چند بچه... این نصل محکوم نیست که چرا نوع جدیدی از سینما را با خود به همرا آورده است....
ولی مشکل این است که بنا به یک خصلت تکرار شونده ، وقتی نوعی از سینما در برخورد با تماشاگر موفق می شود ، تمام فیلمهای تولید شده ایرانی به سمت همین نوع می روند و جایی برای انواع دیگر نمی ماند !
باز هم مردم می خواهند. تهیه کننده ها که عاشق چشم و ابروی جوانان نیستند. چون مردم می خواهند ، از جوانان استفاده می کنند. فیلمهایی از نوع دیگر هنوز هم وجود دارند. تعدادشان کمتر شده ، ولی کمتر شدنش به خاطر حضور ما نیست ؛ به خاطر خواست مردم است.
ولی این تعدد بیشتر به سمت اشباع شدن پیش می رود ...
چون سینمای ما خیلی محدود است و همه از روی هن کپی برداری می کنند ، هیچ کس جرات انجام دادن یک کار جدید ندارد. یک مسئله دیگر هم گمشده ای است که مردم در سال های گذشته داشته اند، سینمای گمشده ای که مردم در این سه چهار سال پیدایش کردند.
به مسئله کپی برداری اشاره کردی این کپی برداری می تواند از یک فیلم خارجی یا داخلی باشد. وقتی سناریو به تو پیشنهاد می شود ، این نکته چقدر برایت مهم است ؟
کپی کار ایرانی بدتر است. چون ما که سینمای سنتی نداریم ، سینما را از غرب گرفته ایم. ولی می توانیم سینمای ملی هم داشته باشیم. مثل سینمایی که مرحوم علی حاتمی داشت.
تعریف تو از سینمای ملی چیست ؟
سینمایی که فرهنگ ایرانی در آن شناسانده شود. عصاره ملی را می توانی در فیلم های علی حاتمی ببینی که همیشه رنگ و بوی ایرانی در آن هست.
ورود تو به سینما با فیلم شور عشق بود فیلمی که دغدغه بازگشت سرمایه در آن به شدت وجود داشت. از این مسئله چه احساسی داری ؟
من شور عشق را خیلی دوست دارم. اصلا روی تمام فیلمهایی که بازی کرده ام ، تعصب دارم. حتی اگر بدترین فیلم باشد ، حتی اگر زرشک زرین به آن بدهند. اما باید دید شورعشق چرا فروش کرد ؟ یا سوژه بود ، یا پرداخت و یا بازیگر. در هر سه مورد من که اولین کارم بود ، خودم را تبرئه می کنم. چون هر کس جای من بود ، در این فیلم بازی می کرد. من کسی بودم که وارد آموزشگاه بازیگری شده بودم ، تازه می خواستم دوره ببینم. بعد از سه هفته به تهیه کننده معرفی شوم و نقش اول یک فیلم پیشنهاد شد. هر کس جای من بود می رفت و بازی می کرد. حتی اگر هم این فیلم هیچ چیز نداشت ، خوشحالم که مردم به خاطر بازیگران این فیلم بلیت خریدند و آن را دیدند.
فکر می کنی به خاطر فروش شور عشق بود که در یک مدت کوتاه توانستی سه فیلم دیگر هم بازی کنی ؟
قبل از نمایش شور عشق ، قرار شد در فیلم دوم و سوم بازی کنم. فیلمبرداری شورعشق دی 78 تمام شد. بعد از آن سه چهار دفتر فیلم سازی از من دعوت کردند که یکی از آنها هدایت فیلم بود. قبل از عید آقای اعلامی را دیدم و همان روزها قرارداد ساقی را نوشتیم. قرار بود فیلم برداری اردیبهشت 79 آغاز شود که به خاطر برخی مشکلات عقب افتاد. آقای شایسته دوباره من را خواستند درباره فیلم آبی صحبت کردیم و بعد رفتم سر کار آبی و بعد هم ساقی. زمان فیلم برداری ساقی بود که شور عشق اکران شد.
چطور در حالی که هنوز یک بازیگر دیده نشده ، از سوی تهیه کنندگان پیشنهادهای دیگری به او می دهند ؟ البته فقط هم محدود به تو نیست ...
این بستگی به کارگردان ها دارد....
اتفاقا فکر می کنم در این موارد نظر تهیه کننده ها موثر تر است !
نه. حرف آخر را کارگردان می زند. من و آقای شایسته یک بار همدیگر را دیدیم ، ولی بعد آقای اعلامی من را انتخاب کرد و آقای شایسته هیچ فشاری نیاورد که حتما این بازیگر باشد. تبلیغات در نشریات زرد بر روی شورعشق هم از تابستان آغاز شد. در حالی که ما کارهایمان را قبل از عید انجام داده بودیم. باید از آقای اعلامی پرسید که چرا من را انتخاب کرد !
اتفاق جالب دیگری هم که در مورد شور عشق افتاد ، تبلیغ بسیار نشریات زرد برای بازیگران این فیلم بود. بعد از آن دیگر مصاحبه نکردی به خاطر همان جوی بود که این نشریات ایجاد کردند ؟
من هیچ وقت با نشریات زرد مصاحبه نکردم ! هنگام اکران شورعشق چند مصاحبه بیشتر نداشتم ، آن هم با نشریات تخصصی سینمایی. تنها مصاحبه ام با یک نشریه غیر تخصصی ، هفته نامه تماشاگران بود که اتفاقا مصاحبه خوبی هم شد و دیگر هیچ نمی دانم چرا ؟ چه حسی بود که این کار را نکردم ؟ البته آن زمان من اصلا نمی دانستم کدام یک از این نشریات زردند ! بعد ها فهمیدم. از آن به بعد می دانستم که چرا مصاحبه نمی کنم ، ولی قبل از آن فقط اینکه زیاد از روی بورس خبر بودن خوشم نمی آید.
فکر می کنی چه اتفاقی می افتد وقتی یک فر مدام روی بورس خبری است ؟
خیلی زود می رود بالا و خیلی زود هم زمین می خود !
بعد از شورعشق ، در سه فیلم بازی کردی ، آبی ، ساقی و آواز قو. جالب است که سومی زودتر از آن دو تا اکران شده است. احتمالا دو در آواز قو با تجربه بیشتری کار کرده ای. از اینکه آواز قو زودتر اکران شد خوشحالی ؟
من واقعا همه فیلمهایم را دوست دارم و هر کاری از دستم بر می آید برای موفقیت آنها انجام می دهم. نمی توانم بگویم کدام اکران شود بهتر است ، چون با هم متفاوتند.
منظور من این بود که به عنوان یک بازیگر احساس میکنی در آواز قو پخته تر شده ای ؟
صد در صد
روی بازیت هم تاثیر گذاشته ؟
خیلی ، هر فیلم برای بازیگر یک تجربه است. البته در صورتی که متوجه باشد ، مثلا من فیلم آبی را دوبار دیدم. بار اول فقط دیدن بود ، اما بار دوم رفتم که مشکلات و ضعف هایم را ببینم. برای همین سعی کردم در آواز قو تمام تجاربی را که تا آن وقت جمع کرده بودم ارائه دهم. ولی باز از نظر خودم نتوانستم این کار را بکنم ، چون آواز قو همانطور که در مصاحبه ها هم ذکر شده دو کارگردان داشت. یعنی از دو جهت با ما کار می شد ، هم نظر آقای فرحبخش باید تامین می شد و هم نظر آقای اسدی.
این دو نظر هم خیلی با هم متفاوت بود و من به عنوان بازیگر باید این دو نظر را تامین می کردم. به آقای فرحبخش و اسدی هم گفتم که اگه نظرات در یک خط و مسیر بود و یک راه برایم روشن می کرد فکر می کنم که باز هم می توانستم بهتر باشم و ضعفهایم را در آواز قو بیشتر پر کنم.
نقشی را که در این فیلم بازی کردی ، نقشی بود که هم به سن و سالت می خورد و هم به دوره های که طی آن در جامعه زندگی کرده ای. یعنی جوانان ما با این مسئله خیلی درگیرند و به هر نحوی هم که زندگی کنند بالاخره در جایی امکان دارد سروکارشان به نیروی انتظامی بیفتد. آیا تابحال برای خودت اینگونه اتفاقات افتاده است و چقدر این وقایع را با پرداختی که در فیلم هست ، واقعی می دانی ؟
خیلی واقعی است. البته نمی توان گفت صد در صد ، اما به هر حال جوانان ما چنین مشکلاتی دارند. شاید آن سکانس فینال فیلم حالتی سمبولیک داشته باشد ، اما در مورد نقشی که به آن اشاره کردی من با کاراکترهای کیان شورعشق و ارسطو فیلم آبی بازی کردم ، رضا را در فیلم ساقی هم خیلی دوست داشتم ، اما نکته جالب این است که در آواز قو من هیچ وقت پیمان را حس نکردم و این مشکلات اصلی در اوایل فیلم برداری بود. او را دوست داشتم ، اما نمی توانستم با او ارتباط برقرار کنم.
البته به نظر می رسد اتفاقاتی که برای پیمان می افتد نسبت به فیلمهای قبلیت طبیعی تر است
بله ، طبیعی است ، اما دلیلش تفاوت بازی حسی و تکنیکی بود. من یک ماه قبل از فیلم برداری هر کاری کردم ، اما دیدم که نمی شود. به در بسته می خورم و مشکلم همان تفاوت بود که در مورد آن هم خیلی از آتیلا ممنونم.
می توانی بیشتر توضیح دهی ؟
در بازیگری حسی ، نقش را حس می کنی ، داخل تو می شود و بازی می کنی. همان طور که من در تمام مدت فیلم برداری آبی ، ارسطو بودم و با ارسطو زندگی کردم و او را شناختم و کیان شورعشق با اینکه اولین کارم بود و از بازیگری حسی و تکنیکی چیزی نمی دانستم وارد من شده بود ، اما پیمان فدایی وارد من نشد و من بازی تکنیکی هم قبل از این بلد نبودم. هم آتیلا به من کمک کرد ، هم کتابهایی در این زمینه خواهند. یعنی در واقع نوعی توفیق اجباری بود که من بروم و ببینم آن بازی تکنیکی که من آن را دوست نداشتم چیست ؟
فکر می کنی کدامیک بهتر است ؟
لذتی که بازیگری حسی می دهد هیچ وقت بازیگری تکنیکی ندارد.
ولی مطئمنا یادگیری تکنیک به آینده ات هم کمک زیادی خواهد کرد ؟
بله ، به همین دلیل می گویم توفیق اجباری بود که بروم و تکنیک بازیگری را بشناسم ، مثلا تا قبل از این وقتی می خواستم گریه کنم باید به مرگ افراد فکر می کردم و مرتب در حال کلنجار رفتن با خودم بودم. اما بازیگری تکنیکی چیزهایی به آدم می دهد که لازم نیست سر صحنه واقعا آشفته باشی. خیلی راحت مقابل دوربین قرار می گیری.
مخصوصا قسمت فینال فیلم وقتی کات می دادند ، من همان بهرام بودم. در حالی که در فیلم های قبلی ام تا مدتی راه می رفتم و قدم می زدم تا از آن حس بیرون بیایم.
آواز قو صحنه های اکشن زیادی دارد. با آنها چگونه کنار آمدی ؟
من شبیه این تعقیب و گریز ها و کارهای هیجان انگیز را در شور عشق تجربه کرده بودم، اما به این شمل نبود و این هم چیزی بود که باید تجربه اش می کردم. مخصوصا در صحنه های اکشن حضور آقای هاشم پور واقعا موثر بود واعتماد به نفس فوق العاده ای برایم بود. جمشید هاشم پور به له نظر من ، بلکه به نظر خیلی ها بزرگترین هنر پیشه اکشن تاریخ سینمای ما است و کسی را مثل او ندیدم.
آیا ایشان راهنمایی ات هم می کردند ؟
تا وقتی از آقای هاشم پور چیزی نخواهی ، چیزی به تو نمی گوید !
چیزی از او خواستی ؟
چند بار خواستم ، چند بار با ایشان صحبت کردم و در کل خیلی به من کمک کردند و خیلی از ایشان ممنونم.
پیمان فدایی شخصیتی است که خیلی برزخی است. خیلی تحت تاثیر قرار می گیرد و بعد می بینیم وقتی تحت تاثیر قرار می گیرد خیلی محکم می شود ، اما باز هم تحت تاثیر حرف ها قرار می گیرد که می بینیم وقتی در کلانتری به او توهین می شود باز هم تحت تاثیر ، عکس العما نشان می دهد.
داستان آوازقو اینطور نیست که به صورت منفک بتوانی آن را بررسی کنی. آواز قو خیلی داستان پیوسته ای دارد و شاید اگر کسی بیست دقیقه بعد از شروع فیلم آن را ببیند ، از داستان سر در نیاورد. باید از اول فیلم را دید و اگر فیلم را از اول ببینیم می فهمیم که فیلم از شادی در کوه شروع می شود که به نوعی آزادی و رهایی را تداعی می کند.... بعد اخراج ساده ای از دانشگاه به خاطر روابطی که دختر و پسر با هم دارند. بعد در دل مشکلات آنها می رویم که هر دو با خانواده هایشان برای ازدواج مشکل دارند ، ضمنا آنها را می شناسیم. می فهمیم که پیمان فدایی موقعیتهایی دارد که به خارج برود از خانواده های پولدار بازاری است ، می فهمیم که پرستو خانواده ای متشخص و تحصیلکرده دارد. اما این دو با اینکه سطح فرهنگشان فرق می کند ، همدیگر را دوست دارند.
بعد نقطه عطف فیلم در سکانس کوتاه ایست در ایست بازرسی در جایی که به غرورش برمی خورد ، مخصوصا اینکه با پرستو همراه است. شاید اگر پرستو در اتاق تعهد نبود ، پیمان با سر به صورت آن سرباز نمی زد و اما چون با حضور پرستو شخصیت خودش را خورد شده حس می کرد بلند شد که حداقل کاری کرده باشد.
قبول داری که پیمان در داستان چند بار تحت تاثیر افراد مختلف قرار می گیرد. پیمان کسی بود که پدرش می خواسته او را به خارج بفرستد و قبول نکرده ، اما بعد در شرایطی قرار می گیرد که می خواهد با زور از کشور فرار کند.
این حرف فیلم ، خیلی حرف بزرگی است. این حرف که هشداری دهد که پیمان به یک جوان زندانی بیشتر اعتماد می کند تا به فتاح سرگرد.
چرا تحت تاثیر افراد مختلف قرار می گیرد ، اما تحت تاثیر فتاح قرار نمی گیرد ؟
از بی اعتمادیش نسبت به آنهاست و ترجیح می دهد که به دیگران اعتماد کند ؛ ولی امثال فتاح نه.
پیمان هیچ وقت به فتاح اعتماد نمی کند ، ولی تماشاگر فتاح را می بیند و می شناسد ....
بله ، چون تماشاگر فتاح را در خارج از آن موقعیت هم می بیند و او را می شناسد. اما برای پیمان فتاح هم عین همه آن پلیس هاست. پس چه اعتمادی به او بکند ؟
به نظر خودت آواز قو یعنی چه ؟
آواز قو ، جریانش سکانسی بود که حذف شد و آن سکانس می رساند که آوازقو یعنی چه ، صحبت هایی ما داشتیم کنار دریاچه ای که در آن دو قو بودند و منظور این بود که قو حیوانی است که بدون جفتش نمی تواند زندگی کند و اگر جفتش بمیرد ، آنقدر گوشه نشین و منزوی می شود تا دق کند.
اما گویا در اینجا آن جفت می تواند زندگی کند و یکی مرده و آن دیگری زندگی می کند.
اینکه ربط پیدا می کند به "آواز قو 2 " !
قصد ساخت آن را دارند ؟
من که دیگر مرده ام. مگر اینکه در آخر فیلم می گفتم I'll be back !

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد